ثانيهها با گذشتن خود تنها يک چيز را به من ميفهمانند
آن هم طولاني شدن غم نديدنت
.
ضربه ي آخر را “خدايم” زد !
آن زمان که براي رفتنت استخاره کردي و “خوب” آمد . .
به سلامتي کسي که بيخيالمونه ، ولي تو خيالمونه .
عيبي ندارد،باز هم خودت را بزن به آن راه!
خودت را که به آن راه ميزني
ميخواهم تمام راههاي دنيا خراب شود !
ديوانه وار دوستت دارم.ولي چه فايده؟؟؟؟